آن خلوت بیکرانه  ی خاموش و سرد را چگونه بر دوش می کشی؟ چگونه پر میکنی؟ حرفهایت را با که می گویی؟ غم هایت را به که می دهی؟ ناله هایت را چه می کنی؟ برای قصه هایت مخاطبی نداری؟ برای تنهایت یادی نداری؟ برای دردهایت نمی نویسی؟ کسی نداری که در ان خلوت ساکت تنهائیت به او بیندیشی؟ کسی نداری که برایش فداکاری کنی؟ تلاش کنی؟ محرومیت بری؟ برایت پیغام بیاورد؟ برایت قصه سر کند؟ پس چه می کنی؟ پس به کدام قلم است که سوگند می خوری؟ پس به کدام نوشته است که قسم می خوری؟ پس کدام مرکب است که از خون شهیدان برتر می شماری؟ پس...