برای من باش
من "نمی توانستم" به او بگویم که با جنسِ مخالفش حرف نزند ، شوخی نکند ، رفت و آمد نداشته باشد ؛ نمی توانستم بگویم میخواهم فقط مرا داشته باشد ؛ تنها کاری که از دستم برمی آمد این بود که سکوت کنم و به رویم نیاورم که دلخور شده ام... یک گوشه کِز میکردم و در جواب پرسشِ : "چیزی شده؟" فقط می توانستم لبخندِ تلخی بزنم و بگویم : "نه جانم!" نمی شد به او بگویم ماتمِ چشمهایم را ببیند ، معنیِ لبخندِ تلخم را بفهمد و دستِ دلم را بگیرد و بهش بگوید ناراحت نباش! من نمی توانستم به او بگویم : "فقط برای من باش" او خودش باید می فهمید...!
+ نوشته شده در جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۸ ساعت 16 توسط همای
|
خداوندا